الهه ی الهام
انجمن ادبی

«آواز خركي و رقص شتري»


يه خري از دست صاحبش فرار مي كنه در راه يه شتر مي بينه كه در حال بار بريه خره ميگه:تا كي مي خواي بار بكشي بيا با هم فرار كنيم.
شتر قبول مي كنه و ميرن تا به يه چمنزار مي رسن.
يه مدتي اونجا مي مونن.
تا اينكه خوشي ميزنه زير دل خره و شروع ميكنه به عر عر. هر چي شتره منعش ميكنه و مي گه صداتو ميشنون فايده اي نداره و خره ميگه :خوشحالم مي خوام آواز بخونم.
چيزي نگذشت كه صاحبان شتر و خر فهميدن و اسيرشون كردن و براي اينكه دو باره فرار نكنن اونا رو حسابي بار زدن تا اينكه خره از پا در اومد و بستنش به پشت شتره.
شتره كه دل خوشي از خره نداشت تا رسيد لب دره شروع كرد به رقصيدن.
هر چي خره گفت:اينجا جاي رقصيدن نيست شتره قبول نكرد و گفت:خوشحالم ميخوام برقصم و اينطوري خرو انداخت ته دره.

 
گرد آوری 401

یک شنبه 10 اسفند 1392برچسب:مثل آباد,آواز خرکی,رقص شتری,الهه ی الهام, :: 8:8 :: نويسنده : حسن سلمانی


«عطاشو به لقاش بخشيدم»

جناب سعدي ميگه:براي يه مستمندي مشكلي پيش آمد يكي بهش گفت :فلاني وضعش خيلي خوبه اگر بري پيشش حتما كمكت ميكنه.
مستمنده سمت خانه آن فرد رفت وقتي به اونجا رسيد ديد طرف اخماشو تو هم كشيده و غضب آلود و عصباني نشسته،
نيازمنده چيزي نگفت و از همون جا برگشت.
بهش گفتن چي شد؟
گفت:عطاشو به لقاش بخشيدم.

گرد آوری: 401

شنبه 7 دی 1392برچسب:مثل آباد,عطا,لقا,الهه ی الهام,401, :: 9:35 :: نويسنده : حسن سلمانی

« حلال حلالش به آسمون رفت»


مادر پيري از فرزند راهزنش خواست تا براي اون كنفي از راه حلال به دست بياره. پسره براي انجام خواسته مادر يه روز جلوي مسافري رو گرفت و دستارش رو قاپيد و گفت :اين رو بر من حلال كن. مرد قبول نكرد.
جوان راهزن چوب دستي شو در آورد . به جون مرد افتاد هرچي اون بي چاره فرياد ميزد حلال كردم، دست بردار نبود.
جوان راهزن دستار رو پيش مادرش برد و  وقتي مادرش از حلال بودن اون پرسيد، جوان گفت:ا ون قدر زدمش تا حلال حلالش رفت به آسمون .

گردآوری401

سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:مثل آباد,حلال,الهه ی الهام,401, :: 14:8 :: نويسنده : حسن سلمانی


  « ميخشو بكوب سر زبون من»


يه روزي يكي پياده از شهر به ده مي رفت. ظهر شد و گرسنه شد و زير درختي نشست و لقمه اي رو كه زنش براي تو راهي براش گذاشته بود ،بيرون آورد تا بخوره. هنوز لقمه اولو دهنش نگذاشته بود كه سواري از دور پيدا شد.
مرد طبق عادت همه مردم بفرمايي زد و از قضا سوار ايستاد و گفت:« رد احسان گناهه.»
از اسب پياده شد و به اين طرف و اون طرف نگاه كرد و چون جايي رو براي بستن اسبش پيدا نكرد پرسيد: «افسار اسبم رو كجا بكوبم.»
طرفم كه از اون تعارف نا به جا ناراحت شده بود گفت :« ميخشو بكوب سر زبون من !»

گرد آوری:401

شنبه 9 آذر 1392برچسب:مثل آباد,401,میخ,الهه ی الهام, :: 21:15 :: نويسنده : حسن سلمانی

« ماست ها را کیسه کردن»


کنایه از ترس و جاخوردگی است.
کریمخان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب شده در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار مدتی رییس فوج فتحیۀ اصفهان بود و زیر نظر ظل السلطان حاکم ظالم اصفهان و فرزند ارشد ناصرالدین شاه انجام وظیفه می کرد. پارک مختارالسلطنه در اصفهان که اکنون گویا محل کنسولگری انگلیس است به او تعلق داشته است.  
مختارالسلطنه پس از چندی از اصفهان به تهران آمد و به علت ناامنی و گرانی که در تهران بروز کرده بود حسب الامر ناصرالدین شاه حکومت پایتخت را برعهده گرفت.در آن زمان که هنوز اصول دموکراسی در ایران برقرار نشده و شهرداری (بلدیه) وجود نداشته است حکام وقت با اختیارات تامه و کلیۀ امور و شئون قلمرو حکومتی من جمله امر خوار بار و تثبیت نرخ ها و قیمت ها نظارت کامله داشته اند و محتکران و گرانفروشان را شدیداً مجازات می کردند. 
روزی به مختارالسلطنه اطلاع داده اند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده طبقات پایین را از این مادۀ غذایی که ارزان ترین چاشنی و قاتق نان آنهاست نمی توانند استفاده کنند. مختارالسلطنه اوامر و دستورات غلاظ و شداد صادر کرد و ماست فروشان را از گرانفروشی برحذر داشت. 
چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر شخصاً با قیافۀ ناشناخته و متنکر به یکی از دکان های لبنیات فروشی رفت و مقداری ماست خواست.  
ماست فروش که مختارالسلطنه را نشناخته و فقط نامش را شنیده بود پرسید:«چه جور ماست می خواهی؟» مختارالسلطنه گفت:«مگر چند جور ماست داریم؟» ماست فروش جواب داد:«معلوم می شود تازه به تهران آمدی و نمی دانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!»  
مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو نوع ماست پرسید. ماست فروش گفت:«ماست معمولی همان ماستی است که از شیر می گیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان می خواست به مشتری می فروختیم. الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید می توانید ببینید و البته به قیمتی که برایم صرف می کند بخرید! اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد و از یک ثلث ماست و دو ثلث آب ترکیب شده است! از آنجایی که این ماست را به نرخ مختارالسلطنه می فروشیم به این جهت ما لبنیات فروش ها این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب داده ایم! حالا از کدام ماست می خواهی؟ این یا آن؟!» 
مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود بیش از این طاقت نیاورده به فراشان حکومتی که دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان خان حاکم بودند امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند. سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو لنگۀ شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند. بعد از آنکه فرمانش اجرا شد آن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت:«آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی از خشتک تو خارج شود و لباسها و سر صورت تو را آلوده کند تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی!» 
چون سایر لبنیات فروشها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند ، همه ماست ها را کیسه کردند تا آب هایی که داخلش کرده بودند خارج شود و مثل همکارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند. 
آری، عبارت ماست ها را کیسه کرد از آن تاریخ یعنی یک صد سال قبل ضرب المثل شد و در موارد مشابه که حاکی از ترس و تسلیم و جاخوردگی باشد مجازاً مورد استفاده قرار می گیرد.

تهیه کننده:401

یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:مثل آباد,401,الهه ی الهام,ماست, :: 8:18 :: نويسنده : حسن سلمانی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 65 صفحه بعد

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان